جنایت بی مکافات یا جنایت در پی نجابت

هی خود خوری میکنی و حرفی نمی زنی که چی نجابت مثلا.نه اینطوریاهم نیست که اصرار بر نجابت باشه. بعضیا اینجورین دیگه مث بعضیا که اینجوری نیستن.در چرخش ناخودآگاهش دستش میخورد توی صورتت،لبخند می زنی و شاید تو عذر خواهی کنی.با دستش جای ضربه خورده را لمس میکند«نه انگار طوری هم نشده » و نیشگون ریزی میگیرد که کمی می سوزد. و بعد ضربه ای محکمتر که مثلا شوخی... و ادامه پیدا میکند و تا تو هیچ نمیگویی همینطور خودش را و عقده هایش را و نفهمی اش را و حقارتش را و تحجرش را روی شانه های تو و درون قلبت خالی می کند. ولی روزی بر میگردم و چنان سیلی معجزه گری بنوازمش که صدایش تا اوایل دوستیمان برود. شاید هم همچنان نجابت به خرج بدهم و بگدارم جلوتر بیاید و آخر کار.....جنایتی چنین توجیه پذیر مکافاتی ندارد . اگر بودم بار گناهت را ساحر وار از دوشت برمی داشتم جناب راسکلنیکف
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد