بازی ها

اینکه همه چیز خیلی واضح و شفاف نیست موضوع چندان ناامیدکننده ای هم نیست. اینکه نمیتوان رد دقیق روابط علی و معلولی را دنبال کرد و قانونهای کشف شده پاسخگوی همه سوالها نیستند، میتواند بازیهای سرگرم کننده ذهنی را به دنبال داشته باشد، بازیهای مثل شیمی فیزیک فلسفه و نجوم. بزرگترین موهبتی که یک ذهن میتواند داشته باشد این است که بتواند برای خودش بازی سرگرم کننده ای پیدا کند. بازیهای مثل علم، ثروت، سکس ، قدرت. ذهنهای بی بازی -ذهنهایی که عطر هیچ قصیلی به خویش نمیگیردشان*- سرنوشت خیلی غم انگیزی دارند.آری عزیز، باید به دنبال بازی گشت یک بازی سرگرم کننده. بازیهای ذهنی، بازیهای قلبی. نباید به دنبال جواب بود، راه عبثی است. باید توجیه کرد. از صمیم قلب، نه از صمیم ذهن. شاید «صمیم» لایه ای نا شناخته باشد در قلب انسان که نیروی برتر هستی از آنجا می تابد.

 

 

 

 

 

*اسب سفید وحشی- منوچهر آتشی 

تو خیلی خوبی
پاک و مهربانی
اما
دو چشم درخشان او...

زرورق

کاری به کار هم نداریم. توقع زیادی هم از هم نداریم.  رابطه ای در حداقل های لازم. ایشان آب و غذا و هوا میدهد. خطر رفع میکند.  در عوض من  اشتباهاتش را زیاد به رخش نمیکشم.  از زجرهایی هم که میفرستد آنقدر گله نمیکنم که حوصله اش سر برود.حتی گاهی -به خصوص شبها- از او هم یاد میکنم. خداییش ، خدای چندان بدی  نیست. یکی به دل میزند یکی به عقل.  وقتی خواست تمام زندگیم را بدهد، یک زرورق هم اضافه داد. بله زرورق. تا  خود را بپیچیم در آن،  چنین وقتهایی  که محیط اذیتم میکند و ویار بوی آدمیزاد میگیرم.

این درد را دوست دارم

مدتی ست کلیه ام سیخ میزند. رفتم سونوگرافی. سنگ کوچکی در کلیه سمت چپم است. گمان کنم وراثت هم در به وجود آمدن سنگ کلیه نقش داشته باشد. دکتر هم همین را پرسید. مادرم سابقه سنگ دارد. خیلی سالها پیش جراحی کرد، وقتی که هنوز از این روشهای جدید خبری نبود. حالا من با این درد مشکل ندارم. حتی این درد را دوست درام.

یک بوی شبانه پیچیده در تنم