با همه غمهای دنیا آشنایم
...
با غم سنگی که تندیس ونوسی خواست بودن
سنگ گوری شد،
یا درون چشمه ای شهزاده بانویی بر او عریان نشیند،
در دل تاریک و سرد سرداب سنگ صبوری شد.
منوچهر آتشی
در لبهای بنفشه رنگم،
خون مرده ی «دوستت دارم» ها ماسیده است.
آغوشت را تا آنجا که میتوانی باز کن
اینقدر دوستت دارم